پارت بیست و هشتم

زمان ارسال : ۱۹۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

بعد تکیه‌اش را به صندلی سنگین کرد و به فکر فرو رفت. بنظر نمی‌رسید خیلی به حرف‌هایش مطمئن باشد، من حس کردم روی بخشی از احساسات را سرکوب کرد. رگه‌هایی از کدورت را می‌شد در لحن کلامش شنید و همین‌طور نگاهش به آقا خشایار به صمیمیت و بی‌پردگی گذشته نبود. ب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.